زوزه

هرچی بیاد

زوزه

هرچی بیاد

چشمانم بسته بود

با اینکه چشمانت چیزی نمیگفتند

اما 

گفتی برو من هم خواهم آمد

.

.

.

راه را رفتم

به آخر رسیدم

لحظاتی ایستادم تا بیایی

نیامدی

لحظاتی نشستم

نیامدی

همه ی راه را برگشتم 

نبودی

از روی سادگی انگاشتم هنوز با منی

همانجا که ایستادی و گفتی برو هم ،نبودی

گفتند رد پایت را در راهی دیگر 

در کنار رد پای دیگری یافته اند...


داشتم بانوی من میگوشیدم این اومد