زوزه

هرچی بیاد

زوزه

هرچی بیاد

خواهم و تو نخواهی ...

آرام میروی ولی ...

چرا مجال نمیدهی لحظه ای شانه به شانه ات ... ؟

هر روز اینهمه می آیمو تو هیچ ...

خواهی که من تندتر آیم تا رسم؟

خواهی که من هیچ نیایم ؟

خواهی که جلوتر آیم و هرچه دارم بگویم؟؟

خواهی که دیگر با حسرت برنگردم؟

چه خواهی؟؟
هر چه خواهی لحظه ای فقط بایست

چرا من با اینهمه خواستنمو تو هیچ نخواهی؟

چرا من تا سر در هیجان میسوزمو

تو با سرمای چشمانت هر بار مرا آنگونه سردو خاکستر میکنی؟

ثانیه ای مجال خواهم فقط

تا به کفشهایت زل زنم

اگر زبانم چشم بروی حیا بست

بگویم:

اگر مرا نخواهی

به همین ثانیه تا ابد زنده ام

حال

هر چه تو خواهی


(قبل از نوشتن چیز دیگه ای توی ذهنم بود.خود به خود مسیرش عوض شد.نمیدونمم چرا فقط حال بداهه نوشتن رو دارم)

کاش میشد

یه روز میگم کاش جای این بودم.یه روز میگم کاش این نبودم.یه روز دیگه هم میگم کاش اصلا نبودم یا بودمو بود و نبودم یکی بود.

ولی امروز و الان فقط دلم یه چیز میخواد.

دلم میخواد تنهای تنها بشم.تنها توی یه اتاق نسبتا تاریک.

یه پیانوی قدیمی و شیک هم باشه.پیانویی که معمولی نباشه.3متر یا 4 متر طولش باشه.

دستامم اینقد بلند باشن که به همه دکمه های پیانو برسن.

دستام هر چقد و هر چی که میتونن بنوازن.

دلمم خوشش بیاد