زوزه

هرچی بیاد

زوزه

هرچی بیاد

سلام


کم کم داشت یادم میرفت اینجا رو


تو این مدت خیلی اتفاقها افتاد.


یه سری از پستای قبلی رو حذف کردم.وقتی میخوندمشون یه حس حماقت بهم دست میداد : دی 


چند وقتیه اوضاع اونجوری که می خوام نیس. از کنترل در رفته .

زندگیم یه جورایی بین خواب و بیداریه.مثه توهم.


به آینده هم خوش بینم هم بدبین.


کلا اوضاع کیشششمیششیه.


پ.ن :


خلاصم کن از عشق هایی که گاهی هست و گاهی نیست


پ.ن اندر پ.ن : 


عجیب حال کردم با عاشقانه های خواجه امیری. خیلی باورش کردم . اون تراکی هم که محسن چاوشی میگفت رو کمتر از بقیه حالیدم باهاش

کاش میشد همه چشم ها رو بخرم


همه شان را اول شهر به انتظارت میگماردم

کمی دیرتر صبح خواهد شد 

تا صبح وقت زیاد است

تا صبح مرا ببخش





                                                                                                 شب آخر

اگر که بالشت بودم هر لحظه میبوسیدمت


not for me

چه حالی میده بیخیالی.نه در سی نه فکری.ظهر تا ساعت 12 خواب.

آخرش این 1 ماه لعنتیه درس و کوفت هم شروع میشه.وقتی میاد اندازه 1000 سال استراحت رو هم کوفت آدم میکنه.

چی بود این درس و دانشگاه؟دست نمیکشه از ما

چشمانم بسته بود

با اینکه چشمانت چیزی نمیگفتند

اما 

گفتی برو من هم خواهم آمد

.

.

.

راه را رفتم

به آخر رسیدم

لحظاتی ایستادم تا بیایی

نیامدی

لحظاتی نشستم

نیامدی

همه ی راه را برگشتم 

نبودی

از روی سادگی انگاشتم هنوز با منی

همانجا که ایستادی و گفتی برو هم ،نبودی

گفتند رد پایت را در راهی دیگر 

در کنار رد پای دیگری یافته اند...


داشتم بانوی من میگوشیدم این اومد

همش آفتاب

پوووووووفففففففففف

چلسی امشب باخت.با اینکه  میگفتن خوب بازی کرده ولی توی زمین حریف باخت.اعصابم خراب بود تا 1 ساعت بعد از بازی.ولی بعد که شنیدم دروازه بان حریف ستاره میدون بوده کمی آروم شدم.به هر حال 3 ستاره چلسی مصدوم و محرومن.

ولی

خیالی نیس به قول یه خری هنوز صدریم.

از اینا که بگذرمممم  هوا داره(نشده هنوزا) سرد میشه و باب میل من.

برای این هوای سرد و کمی بارونی (اگه بشه) نقشه ها دارم.

در حال حاضر شبا بد نیس ولی من پنجره ها رو باز میذارم پنکیه هم روشن میکنم و میخوابم.ظهرا هنوز آفتابش میسوزونه.هر چی میکشیم از آفتابه.ول نمیکنه

امیر خوش قلب و ساده

امیر با مهر و دل نازک

با فرغونش در بازار

روزی ... تومانی می اندوزد

آرزوهایش را با اینها میخرد

امیر عاشق مادرش است

امیر با چشمها غریبه است

چشمها هم با امیر غریبند

چقدر امیر دوست داشتنی ست

کاش

امیر

بزرگ نشود

کاش

امیر

فرغونش را نفروشد

کاش

امیر

اگر هم بزرگ شد

با فرغونش آرزوهایش را بخرد

امیر بیشتر از اینهاست

خواهم و تو نخواهی ...

آرام میروی ولی ...

چرا مجال نمیدهی لحظه ای شانه به شانه ات ... ؟

هر روز اینهمه می آیمو تو هیچ ...

خواهی که من تندتر آیم تا رسم؟

خواهی که من هیچ نیایم ؟

خواهی که جلوتر آیم و هرچه دارم بگویم؟؟

خواهی که دیگر با حسرت برنگردم؟

چه خواهی؟؟
هر چه خواهی لحظه ای فقط بایست

چرا من با اینهمه خواستنمو تو هیچ نخواهی؟

چرا من تا سر در هیجان میسوزمو

تو با سرمای چشمانت هر بار مرا آنگونه سردو خاکستر میکنی؟

ثانیه ای مجال خواهم فقط

تا به کفشهایت زل زنم

اگر زبانم چشم بروی حیا بست

بگویم:

اگر مرا نخواهی

به همین ثانیه تا ابد زنده ام

حال

هر چه تو خواهی


(قبل از نوشتن چیز دیگه ای توی ذهنم بود.خود به خود مسیرش عوض شد.نمیدونمم چرا فقط حال بداهه نوشتن رو دارم)

کاش میشد

یه روز میگم کاش جای این بودم.یه روز میگم کاش این نبودم.یه روز دیگه هم میگم کاش اصلا نبودم یا بودمو بود و نبودم یکی بود.

ولی امروز و الان فقط دلم یه چیز میخواد.

دلم میخواد تنهای تنها بشم.تنها توی یه اتاق نسبتا تاریک.

یه پیانوی قدیمی و شیک هم باشه.پیانویی که معمولی نباشه.3متر یا 4 متر طولش باشه.

دستامم اینقد بلند باشن که به همه دکمه های پیانو برسن.

دستام هر چقد و هر چی که میتونن بنوازن.

دلمم خوشش بیاد

هیس س س س

هر وقت میومدم اینجا یه چیزی میومد که بنویسم.ولی چند وقته میام و هیچی از ذهنم نمیگذره.

حالمم بهتر از اون موقع هاست.ولی هیچی ... 


آسون دل بریدن ؛از من

بیخیالی؛ از تو

مهم منم ؛ نه تو

بنگر امشب

شبی را با درد

با اندوهی بی اشک میگذرانم

چه خوب که فردایی نباشد برایم

اینگونه آسوده ام

از تو دلگیرم

راضی ام کن تا دل به

... نداده ام

یکتا


(بداهه---اشکالی هست ببخشید)

هر چه میگویند و میخوانند

از

تنهاییست

تنهاییست دلیل لب گشودن من

تنهاییست دلیل زار زدن او

تنهاییست که نمیگذارد نفسی بکشم بی یادش

تنهاییست که روزی زیر درختی بی سایه

مرا بی نفس ...

مرا پیدا هم کنید

تنهایم

ولی

تنهایی هم حریف خوبی برای چشمانم نیست



(بداهه بود.  ۱:۵۳  بامداد  ۲۳/۳  )

خواستم بگم:

خدا یاااااااااااا

کمکم کن.

دیدم خدا داره کمک میکنه.

حرفی دیگه ندارم.

یکتایی

تو به من گفتی برووو !!!!!!!!!!!!

...

....

یا من به تو گفتم برو؟؟؟؟

حیف دلم که پیش تو موند و به هیچکی دل نبست

                                      

                                              حیف دل صبور من که عاشقت بوده و هست

سیب

سیب خوشمزه ای بود

پس مونده ش لایق همنشینی با زباله ها نیس

بوی بهشت میده

بوی وسعت ؛ بوی اون بالا

نگهش داشتم

ژاکت یا دور ...؟

قبل از اینکه این مطلب رو بخونید.اول آهنگ دور آخر رو play کنید.



دیشب توی ماشین.پارک کرده کناره خیابون.تنها بودم.

محسن شروع کرد به خوندن : هر روز عمرم از ...

مثه دفعات قبل گوش کردم ، گوش کردم تا رسید به : اون روبروم ...

نمیدونم تا قبلش چه فکری میکردمو چه فضایی تجسم میکردم با این قسمت از شعر.

ولی دیشب یه لحظه معنی اصلی رو فهمیدم و تصویر اصلی رو تجسم کردم.

نمیدونستم به حال این جوون بی خواب و بی نبض گریه کنم ...؟نمیدونستم چی شد.

فقط تکیه دادم به صندلی و چشامو بستمو یه نفس عمیق کشیدم.

...

خیلی رویای بود.خیلی...

تو عشقم بودیو

هستیو

میمانیو

فدایت شوم آن لحظه

که گویی

سلام

آرزو

شاید اگه روزی کسی ازم میپرسید چه آرزویی داری

میگفتم دوس دارم چند ساعت با محسن چاوشی باشم بدون اینکه احساس کنه من باهاشم و همون کارای روزمره شو انجام بده.مطمئنا اون روز یکی از بهترین روزهای زندگیم میشه.

با ژاکتش ۲ روفاصله ست .شاید یه شاهکار باشه یا شاید ...

ولی اون حرفه اییه

دستامو ول کردی...

توی یه اتاق تاریک 3*2 ؛ گم شدم...

هر چی میرم ؛ به دیوار نمیرسم...



کدخدا

پار که میرفتم از دیارت

بر کره الاغی نحیف نشسته بودی و همچون گاوی لگدش میزدی

حال مدل بی ام و بالا و پایین میکنی؟؟؟؟؟

ژاکت

پاییز که میشد میرفتم پاساژ

هرچی میگشتم یه ژاکت خوب گیرم نمیومد

ای تف


این روزا هر خری منو میبینه راهشو کج میکنه یه طرف دیگه میره

چجوری میتونم منه ... بیام نزدیک تو و بگم دوستت دارم؟؟

تو که از همه اینا خداتری...

فردا میروی

...

در و دیوار خانه نفرینم میکنند

...

... انگار یک ساعت پیش مردم

...

اولین

واسه تماشا نذاشتم.

گذاشتم که بخونید بعد نظرتونو بگید.دقیق



می نالیدم و میرفتم...

خیابانها را تک تک متر میکردم

چشمهایم پاک نیستند

می دوند به دنبال...

به دنبال کدام مفلوک بدتر از خود؟

گناه می کنند...

شگفتم از چیست؟

هی مرد گدا!!

تو هم می پنداری...؟

مانعی ندارد ...

چه شد؟

چشمها... پاها ...

چشمانم دگر نمیدوند٬ایستاده اند٬مردند

او کیست؟

این ملکه کیست؟این ...

می آید و من می روم

نزدیکتر ...

می آید و می روم٬ می روم و می آید

چشمانم و چشمانش

این حس چقدر تکراریست

دیده ام بارها ...

می خندیدمش قبلها

و حال چه کس باور کند در دامش افتاه ام ؟

فرشته ای در خیابانو من...؟

چشمها خود تکرارند ولی نه چشمهای این

نگاه نمی کند.چرا؟

او نزدیک است و من می روم

بگویید! لبانم٬ بگویید!

بگووییییید

لبانم فلج شده اند

نزدیک است...

لبانم...

وای این بلوا و غوغا چیست در هر سلول مسموم تنم؟

طاقت ندارم این همه را یکجا

۳ متر ...

این صداهای خشن...

نمی گذارند...

این همه هیاهو...

در دل من چه میخواهند؟

۲ متر...

نزدیک است و من هیچم

هیچم

صدایی نمی شنوم جز موسیقی وحشت قلبم

همه جا سیاه٬فقط او٬بی همتا

۱ متر...

می ایستم...

او... او... او می آ... آید...

آمد...

رسید... رسید

من... من...

من... من...

من را ببین٬ببین٬ببین مرا

روبرو را ببین

ببین... ببین... لحظه ای...

ندیییید

گذش... گذشت...

تمام شد... رفت... همین... تهی

وحالا همه جا تار و مبهم...

نه او٬نه...

نمی نگرم به پشت٬ تا نبینم رفتنش

نه لبانم را میخواهم نه چشمانم

عشق این بود؟

چرا خیابان؟

چرا آنی آمد و رفت؟

آمد و رفت که هیچ

چرا به خاکم مالید و ...؟

راه می افتم و می اندیشم به آن لحظه ای که گذشت و من ندانستم و نفهمیدم و ماندم...

قرنها بر دلم گذشت و هنوز...

به چشمهایم آموخته ام فقط عاشق زمین باشند (شوند)


             

                                                                                     مهدی شجاع